شش سال پس از 11 سپتامبر
دنیا کجا ایستاده است؟
آذر ماجدی

شش سال پیش در یک لحظه دنیا از حرکت ایستاد. بسیاری از مردم جهان بر روی صحنه تلویزیون اصابت یک هواپیمای مسافربری به ساختمان تجارت جهانی در نیویورک را بهت زده مشاهده کردند. یک شوک عمیق دنیا را در خود فرو برد. 11 سپتامبر به یک واقعه مهم و یک نقطه عطف تاریخی در جهان معاصر بدل شد. این عملیات تروریستی روند تاریخ را تغییر داد. دنیا پس از یازده سپتامبر دنیایی دیگر، تاریک تر، خونین تر، کورتر و سیاه تر شد.

این یکی از بزرگترین عملیات تروریستی در تاریخ است. در این حادثه چند هزار نفر کشته شدند. اما فقط تعداد کشته شدگان نیست که این واقعه را این چنین مجزا در اذهان ثبت کرده است. ویژگی یازده سپتامبر هم در تدارکات برنامه ریزی شده آن، در شیوه وحشیانه آن و هم در این واقعیت است که در آمریکا اتفاق افتاد.

تروریسم مدتهاست که به یک واقعیت دنیای ما بدل شده است. اما این عمل تروریستی ورود جهان را به یک جنگ و مسابقه تروریستی به گستردگی پهنه جهان اعلام کرد. جنبش اسلامی با این حرکت یک اعلام جنگ طولانی و جهانی به آمریکا داد و همانگونه که انتظار میرفت آمریکا با تمام قوا از این حرکت بنفع تثبیت قدرت فعال مایشائی خود استفاده کرد.

اسلام سیاسی، طی دهه 70 و 80 میلادی، با کمک مالی، نظامی، آموزشی و با پشتیبانی کامل غرب به سرکردگی آمریکا از حاشیه جوامع خاورمیانه به بستر اصلی سیاست در این منطقه کشیده شد. اما این فرزند شرور علیه پدر خوانده وارد عملیات شد. آمریکا که پس از ختم جنگ سرد و دنیای دو ابر قدرتی، با اعلام نظم نوین جهانی برای تثبیت خود بعنوان تنها قدرت فعال مایشاء در دنیا در تکاپو و تلاش بود، این اعلام جنگ تحریک آمیز را بفال نیک گرفت. بهترین و مناسب ترین شرایط از نظر اخلاقی، روانشناسانه و ایدئولوژیک برای تثبیت آمریکا بعنوان ارباب جهان بوجود آمده بود. مشاهده این عملیات وحشیانه و کشتار چند هزار نفر سمپاتی بخش مهمی از مردم کره ارض را به سوی آمریکا جلب کرد. اینجا بود که تی شرت های "ما همه آمریکایی هستیم!" وسیعا در کشورهای دیگر توسط جوانان پوشیده شد. آمریکا نه تنها از نظر اقتصادی و نظامی ارباب جهان بود بلکه برای اولین بار قله های رفیع اخلاقی را نیز فتح کرده بود. این موقعیت برای آمریکا پس از شکست در جنگ ویتنام یک پیروزی بزرگ محسوب میشد. برای اولین بار آمریکا بعنوان قربانی تصویر میشد.

در این شرایط زمانی که جرج بوش "جنگ علیه ترور" را اعلام کرد نه تنها با هیچ مخالفت و اعتراض جدی روبرو نشد، بلکه پشتیبانی وسیع بین المللی را بدست آورد. روشن بود که این یک جنگ سیاه، بی پایان، ویران کننده و پر قربانی خواهد بود. این نه جنگ علیه ترور، بلکه آنگونه که منصور حکمت آن را توصیف کرد "جنگ تروریست ها" "جنگ دو قطب تروریسم دولتی و اسلامی" بود. حمله به افغانستان با توجیه تعقیب بن لادن، عملا صحنه ای برای تثبیت قدر قدرتی آمریکا بود.

بلافاصله پس از یازده سپتامبر و همراه با اعلام جنگ علیه ترور، جنگ علیه آزادیهای سیاسی و حقوق مدنی در کشورهای غربی نیز آغاز شد. بیشترین حملات به آزادیهای سیاسی و حقوق مدنی در اروپآ و بویژه آمریکا انجام گرفت. آزادیهای سیاسی، آزادی بیان، محفوظ بودن زندگی خصوصی افراد، حقوق مدنی شهروندان از قربانیان اولیه جنگ علیه ترور بودند. در کنار انسان های بیشماری که در افغانستان و سپس در عراق بخاک و خون کشیده شدند، علنا و رسما شکنجه در زندان های آمریکا و انگلستان به رسمیت شناخته شد. تلفن ها، ایمیل ها و پست تمام شهروندان تحت کنترل درآمد، گروگان گیری، بازداشت و زندان طولانی مدت بدون اعلام جرم به یک واقعیت روزمره زندگی بدل شد. ربودن انسان ها در کشورهای دیگر و انتقال آنها به زندان های مخفی در کشور سوم برای شکنجه و اطلاعات و اعتراف گرفتن بطور روزمره در جریان بوده است. زندان "گوانتاناموبی" به یکی از سمبل های خشونت وحشیانه دولتی بدل شده است. اینها همه محصولات "جنگ علیه ترور" بوش – بلر بوده است.

موقعیت اخلاقی برتر آمریکا در جنگ تروریست ها با حمله به عراق در مارس 2004 تغییر یافت. این جنگ مخالفت و اعتراض میلیون ها نفر در جهان را برانگیخت. آمریکا که موقعیت خود را بعنوان ابر قدرت  و رئیس دنیا تثبیت کرده بود، بی توجه به این اعتراضات یک جنگ خونین، خانمان برانداز و ویرانگر را علیه عراق سازمان داد. حاصل این جنگ بیش از صد هزار کشته، هزاران نفر مجروح و معلول، میلیون ها نفر آواره، یک جامعه از هم پاشیده و بدون هیچ ساختار جامعه مدنی، عدم امنیت، ترور و کشتار روزمره، حاکمیت مطلق نفرت قومی و مذهبی بوده است. این جنگ یک تراژدی مطلق انسانی، اجتماعی و سیاسی است. حتی دست راست ترین تحلیل گران سیاسی نیز قادر نیستند این واقعیت را انکار کنند. طنز تلخ تاریخی اینجاست که این جنگ همان نیرویی را که قرار بود از میدان بدر کند، عملا تقویت کرده و به جان مردم انداخته است. نیروی پیروز این جنگ اسلام سیاسی، جریانات اسلامی و جمهوری اسلامی بوده است.

اگر یازده سپتامبر آمریکا را به قله های رفیع اخلاقی عروج داد، جنگ عراق اسلامیست ها را، حداقل در انظار بسیاری در جهان، در این نقطه قرار داده است. این جنگ وحشیانه توجیهات سیاسی – ایدئولوژیک و اخلاقی مهمی به اسلامیست ها و تروریسم اسلامی داده است. این جنگ باعث تقویت اسلام سیاسی در کل منطقه و در سطح بین المللی شده است. این یک تراژدی دیگر است که بر مردم بخت برگشته خاورمیانه و شمال آفریقا تحمیل شده است. نتیجه این جنگ هر چه باشد مردم قربانی این جنگ و بازنده اصلی آن هستند.

دفاع همیشگی و قاطع آمریکا از اسرائیل سال گذشته تراژدی دیگری بوجود آورد. آمریکا و بریتانیا در تلاش برای عقب راندن جمهوری اسلامی و اسلامیست ها عملا با تشویق و حمایت اسرائیل جنگ خانمان براندازی را بر مردم لبنان تحمیل کردند. این جنگ عملا به شکست اسرائیل و سیاست های آمریکا منجر شد. حزب الله بعنوان نیروی سیاسی پیروز این جنگ به قهرمان نه تنها بخش وسیعی از مردم لبنان، بلکه منطقه بدل شد. نصرالله به موقعیت قهرمان ناسیونالیسم زخم خورده عرب عروج کرد. اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی حتی قوی تر از گذشته از این جنگ عروج کردند. تی شرت های "ما همه آمریکایی هستیم!" پس از یازده سپتامبر جای خود را به "اکنون ما هم حزب الله ایم!" دادند. این تی شرت ها بطور سمبلیکی توازن قوای ایدئولوژیک – اخلاقی در جنگ تروریست ها را به نمایش میگذارد.

دنیای پس از یازده سپتامبر همانگونه که منصور حکمت 6 سال پیش تحلیل کرد، دنیایی سیاه تر، بی افق تر و غیرانسانی تر است. اکثریت قریب به اتفاق مردم دنیا از جنگ تروریست ها خسته و بیزار و خواهان زندگی در دنیایی انسانی تر اند. در این وانفسا، بدون یک آلترناتیو انسانی و روشن، مخالفین و انسان دوستان یا سرگردان و بی افق اند و یا به دام فریب ایدئولوژیک جریان اسلامی افتاده اند. اسلام سیاسی توانسته است در انظار بخشی از دنیا خود را بعنوان نیروی قربانی تعرضات و زورگویی آمریکا جلوه دهد و بعنوان سخنگوی درد عمیق و واقعی مردم عراق و فلسطین  معرفی کند. این یکی دیگر از محصولات دردناک جنگ تروریست هاست.

اما این وضعیت میتواند و باید تغییر کند. این سیاهی و تاریکی ضروری و اجتناب ناپذیر نیست. ما میتوانیم و باید این جنگ تروریست ها را خاتمه دهیم. بشریت متمدن به این تغییر نیازمند است و باید برای تغییر آن بسیج شود. باید مستقل از هر دو قطب تروریستی به جنگ این تروریست ها رفت. بسیج و سازماندهی نیروی سوم، قطب سوم، بشریت متمدن علیه جنگ تروریست ها، علیه هر دوقطب تروریستی دولتی و اسلامی امری پیچیده اما امکان پذیر است. باید به دنیا اعلام کرد که در این جنگ مجبور نیستند در کنار یکی از طرفین و یا خاموش بایستند. افشاء و طرد هر دو قطب تروریستی، تشدید مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، تلاش برای پایان دادن به مساله فلسطین و تشکیل دو دولت مستقل، و مبارزه برای گسترش جنبش آزادیخواهانه، برابری طلبانه و سکولاریستی از ارکان یک برنامه گسترده برای بسیج بشریت متمدن علیه جنگ تروریست هاست.*